خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد. در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته است
خروج آمریکا از برجام، وضعیت جدیدی را در محیط امنیتی خاورمیانه به وجود آورده است؛ وضعیتی که ممکن است فشارهای بسیاری از سوی آمریکا و متحدان منطقه ای خود علیه ایران به وجود آورد.
به گزارش تابناک»؛ در همین راستا، دولت های عربی به رهبری عربستان و امارات نیز به نظر می رسد، مترصد این بودند که آمریکا از برجام خارج شود تا بلکه بتوانند اقدامات جدیدی را علیه ایران آغاز کنند.
به همین جهت بود که بلافاصله پس از خروج آمریکا از برجام، امارات متحده عربی نیز ضمن همراهی با آمریکا، تحریم هایی علیه برخی شرکت ها و اشخاص ایرانی اعمال کرد.
اما به نظر می رسد این پایان ماجرا نیست و دولت های عربی طرح های مدون و جامعی را برای مقابله با ایران در نظر دارند.
در همین زمینه، پایگاه آمریکایی بلومبرگ از پلن B» دولت های عربی در برابر ایران پرده برداشته و نوشته است: خروج دونالد ترامپ از توافق هستهای ایران با واکنش منفی بین المللی مواجه شد، اما سه متحد آمریکا در خاورمیانه ـ اسرائیل، عربستان سعودی، و امارات متحده عربی ـ به گرمی از این اقدام استقبال کردند.
اسرائیل همواره مدعی بوده که این توافق برای جلوگیری از تبدیل شدن ایران به یک قدرت هستهای کافی نبوده و کشورهای عرب حوزه خلیج فارس هم میگویند، برجام پوششی بوده است برای تشدید برنامههای ایران در راستای بی ثبات کردن جهان عرب. زمانی که از یک طرح جایگزین» برای سد نفوذ ایران مطرح میشود، آنها ایدههای فراوانی دارند.
عربستان سعودی و امارات هرگز با این استدلال باراک اوباما که همکاری و رفع تحریمها موجب تعدیل تهای انقلابی، مداخلات منطقهای و حمایت از افراط گرایان فرقهای توسط ایران میشود موافق نبودند.
بنابراین، آنها از حملات لفظی ترامپ و بازگشت تحریمها علیه ایران استقبال کرده و میخواهند ایالات متحده هرگونه تلاش اروپاییها برای پیدا کردن راهی که شرکت هایشان بتوانند با نهادهای ایرانی تجارت کنند را مسدود کنند.
البته گسترش قدرت ایران به عنوان یک قدرت منطقهای تا اندازه زیادی پیش از امضای توافق هستهای شکل گرفته بود و تحریمهای جامع بین المللی نتوانسته بودند، حمایت ایران از گروههای مورد نظرش در کشورهایی همچون عراق، سوریه، لبنان، بحرین و یمن را متوقف کنند.
از این روی، کشورهای حاشیه خلیج فارس انتظار ندارند، تحریمها به تنهایی بتوانند کاری بکنند. آنها امیدوارند با شکست داعش در عراق و سوریه، واشنگتن یک راهبرد منطقهای هماهنگ تر برای محدود کردن قدرت ایران را رهبری کند.
آنها همچنین خواهان اقدامات نظامی محدود و متمرکز برای پس گرفتن دستاوردهایی هستند که ایران از زمان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ کسب کرده است.
در واقع آنها چنین رویکردی را در قبال حوثیهای مورد حمایت ایران در یمن در پیش گرفته اند و امیدوارند در مواجهه با رفتارهای ایران در آبهای خلیج فارس هم نقش داشته باشند.
این کشورها همچنین به دنبال آنند که واشنگتن هدایت مقابله با ایران را در عراق بر عهده بگیرد، اما عربستان سعودی در این زمینه هم نشان داده است که میخواهد نقشی دیپلماتیک، ی و مالی ایفا کند.
شاید راهبردیترین صحنه در تمام نبردها سوریه باشد؛ جایی که خیلی از کشورهای خلیج فارس دور است. این کشورها امیدوارند اسرائیل خط قرمزهایش در مقابل ایران را جدی بگیرد و زندگی را برای شبه نظامیان حزب الله در سوریه، حتی احتمالا در خود لبنان دشوار کند.
آنها به ایالات متحده تأکید خواهند کرد که نگذارد ایران از مزیت های فروپاشی داعش در غرب عراق و شرق سوریه برای ایجاد یک مسیر امن نظامی از ایران تا لبنان و مدیترانه استفاده کند. اگر چنین تحول راهبردی امن و منسجم باشد، ظهور ایران به عنوان یک ابرقدرت منطقهای را تضمین خواهد کرد.
کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنین از واشنگتن میخواهند ترکیه و روسیه را متقاعد کند که منافعشان در سوریه از طریق یک ایران قدرتمند و تهاجمی تأمین نمیشود. در غیر این صورت روسیه میتواند به مانع بزرگی برای کاهش نفوذ ایران در سوریه و فرستادن حزب الله به لبنان تبدیل شود.
در نهایت، در حالی که این کشورها خواهان یک جنگ تمام عیار با ایران نیستند، نشانههایی از تشویق به شورش اقوام ایرانی، همچون بلوچ ها، عرب ها، و کردها توسط کشورهای عربی و آمریکا وجود دارد.
هدف تغییر نظام ایران نیست و یک دلیل آن این است که در حال حاضر این احتمال جدی نیست. در عوض، آنچه آنها میخواهند یک کمپینِ سد نفوذ پایدار برای اعمال فشار به ایران جهت تغییر رفتار و جاه طلبی هایش و محدود کردن توانایی اش در بی ثبات کردن همسایگان و افزایش نفوذ این کشور است.
این یک مسأله بزرگ است و احتمالا بزرگتر از چیزی است که بسیاری از رهبران عرب درک کرده اند. دههها پس از رهبری آمریکا در منطقه، این کشورها به آن عادت کرده و از نظم منطقهای آمریکا محور سود برده اند؛ اما اکنون و به ویژه پس از عراق و افغانستان، آمریکاییها از طیفهای مختلف، پیشاپیش از یک جنگ دیگر در خاورمیانه خسته اند. شعار نخست آمریکا»ی ترامپ اشتیاق چندانی برای مداخلات این چنینی در ت خارجی را که مورد نظر متحدان عربش است، برنمی انگیزد.
کشورهای عرب خواهان تکرار ماجراجوییهای سال ۲۰۰۳ در عراق نیستند که مورد حمایتشان هم نبود. آنچه آنها میخواهند تلاشی در چند جبهه است تا با خنثی کردن گروههای مورد حمایت ایران، پشتیبانی از دشمنان و شورشیها و مسدود کردن اقتصاد این کشور نفوذش را محدود کنند. آنها بر این باورند که تنها واشنگتن میتواند چنین کاری کند. این ایده به ویژه بر تضعیف سپاه پاسداران و موکلانش در سراسر منطقه متمرکز است.
سد نفوذ ایران زمان خواهد برد، نیازمند صرف تلاش و نیروی نظامی است و بدون دردسر نخواهد بود. اما نیازی نیست و نباید همچون جنگ دیوانه واری باشد که سال ۲۰۰۳ برای تغییر چهره عراق و افغانستان آغاز شد. در عوض، همان طور که روسیه در سوریه نشان داد و حتی در خاورمیانه هم این ممکن است، باید اهداف محدود را با ابزارهای محدود تضمین کرد، به ویژه اگر متحدان با هم کار کنند. این چیزی است که عربستان سعودی و امارات در طرح جایگزینشان» برای برجام در نظر دارند.
انتخابات تمام شد اما حرف و حدیثهایش همچنان پابرجاست؛ مجلسی یکدست و یکرنگ که خانه ملت» تا امروز مشابهش را سراغ نداشته یا دستکم با این شدت و حدت نبوده است اما پرسشی که این روزها مطرح میشود، این است که قرار است زیر سایه این مجلس یکرنگ چه اتفاقی رخ بدهد؟!
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از اعتماد، نظر و دیدگاه صادق زیباکلام، استاد علوم ی و تحلیلگر اصلاحطلب اما نسبت به این مجلس و دولتی که احتمالا 1400 از دل همین جناح راست برخواهد آمد، متفاوت است. او میگوید، تندروها برای آنکه نظر مردم را نسبت به این جریان تغییر دهند، دست به نرمشی قهرمانانه مقابل ترامپ خواهند زد تا از این طریق، گشایشهای اقتصادی به جای آنکه به نام و اصلاحطلبان نوشته شود، پای آنها ثبت شود. او همچنین برخلاف بسیاری تحلیلگران معتقد است، مجلس یازدهم به سمت تغییر نظام ریاستی به پارلمانی نخواهد رفت؛ چراکه از این اقدام سودی به کف نخواهد آورد، مضاف بر آنکه آنها همین امروز هم قدرت را در دست دارند، نیازی به چنین جراحی بزرگی ندارند. هر چند از احتمال این تغییر نگران است و میگوید، تغییر نظام ریاستی به پارلمانی آخرین بقایای مردمسالاری را هم از بین خواهد برد. زیباکلام همچنین درباره شکاف میان مجموعه حاکمیت و شهروندان، معتقد است که اگر اصولگرایان فکری به حال اقتصاد فلکزده این روزهای کشور نکنند باید منتظر تکرار دی ماه 96 و آبان ماه 98 آن هم با شدت و حدتی دوچندان باشند.
دوم اسفندماه گذشت و نتیجه انتخاباتی با مشارکت 42 درصدی مشخص شد؛ نگاه شما به سرنوشت و ترکیب مجلس یازدهم و رویکرد آن چیست؟
درباه مشارکت اول یک چیز را باید بگویم که حتی اگر ما آمار رسمی وزارت کشور مبنی بر 42 درصد مشارکت را هم بپذیریم، هیچ مشکل خاصی به وجود نمیآید زیرا بعد از آنکه مجالس کار خود را رسما آغاز میکند، هیچکسی نمیگوید صبر کنید ببینیم میزان مشارکت این مجلس 60 درصد بوده یا 80 درصد یا 40 درصد! مهم نقشی است که آن مجلس پیدا میکند؛ بنابراین ظرف چند هفته و شاید کمتر فراموش میشود که این مجلس تنها 42 درصد مشارکت داشته است و نصف به علاوه یک پای صندوق نیامدهاند.
آنچه در عرصه داخلی و بینالمللی مهم خواهد بود، این است که تهای مجلس یازدهم چگونه خواهد بود. درباره رویکرد مجلس نیز ماهها پیش از آنکه انتخابات برگزار شود، گفته بودم پیروز این انتخابات تندروها هستند و حتی اصولگرایان میانهرو هم چندان نقشی در مجلس یازدهم نخواهند داشت؛ بلکه طیفی از اصولگرایان تندرو به علاوه جبهه پایداری و همینطور حامیان محمود نژاد نقش مهمی را در این مجلس بازی خواهند کرد و عملا هم اینگونه شده است. در نتیجه در کلیت مجلس چه در بحث هیاترییسه مجلس و چه در مورد کمیسیونهای مهم مجلس مانند کمیسیون امنیت ملی و تخارجی و کمیسیونهای اقتصادی، عملا این تندروها هستند که سکان را به دست میگیرند. از سوی دیگر برخی از شوراهای عالی هم هستند که تعدادی از نمایندگان باید آنجا حضور داشته باشند و با رای صحن به عضویت این شوراهای عالی دربیایند که باز هم این نمایندگان تندرو خواهند بود که عضو این شوراها میشوند و همینطور ریاست مرکز پژهشها نیز به همین منوال خواهد بود. از همین امروز هم کسانی که انتخاب شدهاند بهویژه چهرههای شاخص، حملات خود را به و دولت آغاز خواهند کرد. البته این روزها به دلیل شیوع ویروس کرونا در کار آنها وقفه ایجاد شده است اما سر و صدای کرونا که فروکش کند، کار آنها نیز آغاز خواهد شد و حتی موضوع استیضاح و برکناری را مطرح خواهند کرد؛ البته فکر نمیکنم نظام این اجازه را به آنها بدهد که تا آنجا پیش بروند اما حملات خیلی جدی علیه در پیش خواهند گرفت. این تی که تندروها ظرف دو، سه سال اخیر هم پیش گرفته بودند که همه مشکلات از دولت نشات میگیرد و قاعدتا همین ت در سالهای آینده با شدت و حدت بیشتر ادامه خواهند داد؛ بنابراین این نگاه و پیشبینی است که در کوتاهمدت میتوان نسبت به سرنوشت مجلس یازدهم مطرح کرد.
فکر نمیکنید اصولگرایان این پیروزی را مقدمهای برای 1400 به کار گیرند؟
در بلندمدت مجلس یازدهم حرکت خود را تا انتخابات 1400 ادامه میدهد؛ به این معنا که چهرهای تندرو که حال شاید نژاد باشد یا کسی که مورد تایید اوست، نامزد اصلی اصولگرایان تندروها یعنی همین گروهی که در مجلس یازدهم اکثریت را دارند، خواهد بود.
یعنی شما فکر میکنید نظر شورای نگهبان تا 1400 درباره نژادیها تغییر میکند؟
این هم پرسشی است که آیا شورای نگهبان با حضور آقای نژاد موافقت خواهد کرد یا خیر؛ به نظر من برخلاف دوره گذشته اینبار آقای نژاد به این سادگی تسلیم ردصلاحیت نخواهد شد. یعنی چه شخص نژاد و چه پایگاهی که در مجلس یازدهم به حمایت از او حضور دارد، عقبنشینی نخواهند کرد و این موضوع تبدیل به کشمکش واقعی میان نژادیها و حامیانشان با شورای نگهبان خواهد شد. نمیتوانم حدس بزنم شورای نگهبان در این صورت عقبنشینی خواهد کرد یا خیر؛ این موضوع بستگی به شرایطی دارد که از نیمه دوم سال آینده به وجود میآید. به هر صورت اگر نژاد هم موفق نشود خود را به عنوان نامزد اصلی معرفی کند، فردی مانند سعید جلیلی، آقاتهرانی و . که در همین طیف تعریف میشود، وارد میدان رقابت ریاستجمهوریخواهد شد اما پرسش اساسی که در اینجا مطرح میشود، این است که از خردادماه 99 مجلس دهمی در کار نخواهد بود و آقای هم به گوشه رینگ خواهد افتاد و احتمالا از همان نیمه دوم 99 که دولت دیگر رمقی برایش نمانده، همان جان کمرمق را هم از دولت خواهند گرفت. پرسش اساسی اینجاست که تندروها با بحران همهجانبه و فراگیری که در عرصه اجتماعی و اقتصادی و تخارجی که کشور را در خود فرو برده، میخواهند چه کار کنند؛ چون دیگر هم نیست که بخواهند کاسه و کوزه همهچیز را بر سر او و فراکسیون امید خالی کنند؛ یا مدعی شوند که تهای لیبرالی و نئولیبرالی اصلاحطلبان باعث چنین وضعی شده است. در چنین شرایطی است که به نظرم داستان 84 تا 92 دوباره تکرار خواهد شد؛ به این معنا که هم قوه مقننه دست تندروها است و هم قوه مجریه به دست آنها خواهد افتاد و بقیه قوا هم که همواره دست آنها بوده است؛ بنابراین بحث این است با مشکلات بنیادی که کشور با آن روبرو است، چه خواهند کرد که لازم است به سرخط چند نمونه این مسائل اشاره کنم؛ ما در حال حاضر روزهای آخر 98 را پشت سر میگذاریم و این درحالی است که حسب آمار بانک مرکزی، تورم به مرز 40 درصد رسیده است (حال بماند که برخی میگویند آمار از 50 درصد هم گذشته) مشخصه دیگر که در روزهای پایانی سال 98 با آن مواجه هستیم، رشد اقتصادی منفی 9 است؛ برای آنکه متوجه شویم رشد اقتصادی منفی 9 یعنی چه، کافی است یک مثال بزنیم و آن اینکه در دوران جنگ تحمیلی رشد اقتصادی کشور یک الی یک و نیم بود؛ یعنی وضعیت امروز ما به مراتب هولناکتر و اسفناکتر از دوران جنگ تحمیلی است.
مساله سوم بحث بودجه است که حال با شرایطی استثنایی به تصویب رسیده و از همین امروز یکسوم آن با کسری بودجه مواجه است. یعنی از همین امروز دولت دستکم 150 هزار میلیارد تومان درآمدی که باید داشته باشد را ندارد؛ یعنی دولت قادر به تامین یک سوم از هر درآمدی که باید داشته باشد، نخواهد بود و این موضوع ربطی ندارد که رییسجمهوری است یا نژاد یا خاتمی. همینطور که مهم نیست چه کسی در مجلس حضور دارد. بلکه مهم آن است که کشور با یکسوم کسری بودجه مواجه است.
مولفه چهارم این است که جمهوری اسلامی ایران یکی از بالاترین آمار بیکاری در جهان را دارد؛ حال پرسش اینجاست که تندروها میخواهند با این مشکلات چه کار کنند؛ آنها با تحریمی که در آن قادر خواهند بود یک بشکه نفت را بفروشند، میخواهند چه کار کنند؟ حال فرض کنیم چند بشکهای هم به چین یا قاچاقچیان بینالمللی هم فروختیم، وقتی نمیتوانیم پول آن را جابهجا کنیم و امریکاییها همواره در حال رصد کردن معاملات و مراودات ما هستند، با این وضعیت چه کاری میخواهند کنند؟! به اعتقاد من تندروها بیش از هر زمان دیگری میدانند با شعار میشود حوزه ت را کمی نگه داشت یا پیش برد اما اقتصاد را قطعا نمیتوانید با شعار بچرخانید؛ مسلما این اقتصادی که درمانده شده است، نمیتوان با شعار نگاهمان به داخل باشد» یا مدیریت جهادی» و سپردن مدیریت به جوانان» و . اداره کرد و هیچکدام از این موارد باعث نمیشود بتوانید نفت بفروشید یا صادرات و واردات داشته باشید و قطعا نمیتواند مشکلات را مرتفع کند؛ مضاف بر آنکه دیگر هم در کار نیست که همه تقصیرها را به گردن او بیندازند؛ بنابراین به نظرم هیچ بعید نیست تندروها به نحوی نرمش قهرمانانهای نشان بدهند و به شکلی آبرومندانه با ترامپ کنار بیایند چراکه ترامپ هم به دنبال درگیری نظامی با ایران نیست. نکته دیگری که قابل توجه است، این است که امریکاییها به خوبی میدانند تندروها قدرت دارند؛ یعنی برخلاف و ظریف که هر چیزی را امضا میکردند و هیچ فایدهای نداشت و هنوز به تهران نرسیده، آنچه امضا کرده بودند، به هوا میرفت، (اتفاقی که درباره برجام رخ داد و هنوز جوهر برجام خشک نشده، تندروهای داخل کشور هر تیغ و تیشهای که میتوانستند بر آن زدند) اگر توافقی با تندروها صورت بگیرد، اینها قدرت را دارند که پای تعهدات بمانند. بنابراین من برخلاف بسیاری، در بررسی بازگشت تندروها به قوای مقننه و مجریه، نوری کمسو را انتهای این تونل، حداقل در عرصه عبور از بحران میبینیم؛ منتها پرسش اساسی این است که آنها میخواهند با مسائل ی و اجتماعی و همینطور با آزادی بیان و آزادی مطبوعات، حقوق شهروندی و زندانیان ی و. چه کار کنند. در حقیقت آنها با کنار آمدن با امریکا میتوانند به طریقی مسائل اقتصادی را رتق و فتق کنند اما مساله اینجاست که مشکلات دیگر چه خواهد شد؟!
یعنی با این تفسیر شما میگویید شورای نگهبان هزینه داد تا یک مجلس یکدست ایجاد کند برای آنکه حاکمیت نرمشی قهرمانانه نشان دهد اما گشایشهای اقتصادی به نام جریانی جز اصولگرایان ثبت نشود؟
واقع مطلب این است که هر کسی نرمش قهرمانانهای مقابل امریکا نشان دهد، قطعا مواهبی متوجه کشور خواهد شد؛ حال پرسش اینجاست که چرا شورای نگهبان، چرا اصولگرایان و چرا تندروها باید اجازه دهند این مواهب به حساب یا به حساب اصلاحطلبان ریخته شود؟! چرا این مواهب به حساب خودشان ریخته نشود؟! بنابراین تلاش میشود با حضور تندروها در بهارستان» و پاستور» نشان دهند وضعیت اقتصادی در زمان آنها خیلی بهتر شده و این چیزی است که برای مردم دستکم برای آن قشری که در نتیجه مشکلات اقتصادی جانشان به لبشان رسیده، مهم است؛ آنها وقتی میبینند تندروها توانستهاند وضع اقتصادی را بهتر کنند، چرا باید با آنها مخالفت کنند؟! بنابراین وقتی میدانند در این مساله چه منافعی هست، چرا باید آن را نصیب غیراصولگرایان کنند و اجازه دهند که غیراصولگرایان نفع نرمش قهرمانانه را به نفع خود منظور کنند.
کنار همه این تحلیلها برخی هم این نظر را مطرح میکنند که شورای نگهبان حاضر شد هزینه ردصلاحیتها را بپردازد تا در فقدان اصلاحطلبان و جریان منتقد، تغییراتی را در ساختار قدرت به وجود بیاورد که مصداق بارز آن میتواند تغییر نظام ریاستی به پارلمانی باشد؛ چقدر این تحلیل میتواند درست باشد؟
این احتمال وجود دارد که بخواهند آخرین روزنه رای مردم را که انتخاب رییسجمهوری است، با کمک مجلسی که صدر تا ذیل آن حکومتی است و حاکمی و گوش به فرمان حکومت، تحت تاثیر قرار دهند و چنین طرحی را پیش برند؛ چراکه اگر قرار باشد رییس قوه مجریه را مجلس انتخاب کند، مشخص است این انتخاب چگونه خواهد بود. یعنی فرض کنید ما در اردیبهشتماه 96 هستیم و قرار است همین مجلس دهم که یکسوم آن فراکسیون امید است، میخواهد رییس قوه مجریه را مشخص کند آیا هیچ تردیدی خواهیم داشت که این مجلس با تمام وجود رییسی را انتخاب میکرد، نه آقای را؟! بنابراین اگر امر واقع شود و رییس قوه مجریه، به دست مجلس تعیین شود، شخصا هیچ تردیدی ندارم که این آخرین بقایای مردمسالاری هم از بین خواهد رفت. همانطور که گفتم، مجلس یعنی همان مجلس دهم هم گوش به اذن نظام است و هر چیزی را که نظام بخواهد، انتخاب میکند؛ بنابراین با تغییر ساختار ی از ریاستی به پارلمانی، وضع بدتر خواهد شد. در نتیجه به نظر نمیرسد آنها برنامهای تدوین کنند که به بد شدن نظام رضایت دهند، صرفا برای آنکه قدرت بیشتری به دست بیاورند. ضمن آنکه نیازی هم به این کار نیست؛ چراکه وقتی نگاه میکنیم، میبینیم چندان تفاوتی نمیکند. برای آنکه مگر مثلا که توانست 24 میلیون رای مردم را جذب کند، چه کاری توانست انجام بدهد؟ پاسخ واضح است؛ هیچ. یا آقای نژاد که به قول خودشان این همه جسارت و شهامت داشت، چه کار کرد؟! او هم نتوانست کاری انجام دهد و همینطور آقای خاتمی و مرحوم هاشمیرفسنجانی هم نتوانستند کاری از پیش ببرند. واقعیت این است که رییسجمهوری باوجود اینکه از مردم رای میگیرد، خیلی نمیتواند چالشی برای نظام ایجاد کند؛ مثلا آقای چه مشکلی برای نظام ایجاد کرده است؟! حداکثر کاری که کرده، این بوده که مثلا در سخنرانی حرفی یا جملهای گفته است. این حداکثر کاری بوده که انجام شده، وگرنه همه ارکان واقعی قدرت بیرون از دولت هستند. من از شما میپرسم کدام تصمیم مهم را آقای پیش یا پس از انتخابات 96 اتخاذ کرده است؟! بنابراین من فکر نمیکنم رییسجمهوری به صرف اینکه انتخابی است، بتواند مشکلی برای نظام ایجاد کند. بنابراین اینطور نیست که نظام به این نقطه برسد که هیچ چارهای نیست جز آنکه این انتخابات 4 سال یک بار را هم حذف کند و همه مدیریت کشور یکدست شود. من چندان با این تحلیل موافق نیستم؛ ضمن آنکه درباره اتفاق مجلس یازدهم یک نکتهای را هم باید اضافه کنم و آن اینکه بسیاری معتقدند ردصلاحیتها باعث شد میزان مشارکت تا این حد کاهش پیدا کند؛ من به هیچ عنوان این نظر را قبول ندارم و اتفاقا معتقدم آقای عارف حفظ آبرو کرد و وارد انتخابات نشد. من معتقدم اتفاقا آقای مطهری، محمود صادقی باید از شورای نگهبان تشکر کنند که آنها را ردصلاحیت کردند؛ وگرنه آبرویشان میرفت. ببینید میخواهم به شما بگویم حتی اگر شخص سیدمحمد خاتمی هم وارد انتخابات شده بود و به عنوان سرلیست اصلاحطلبان وارد انتخابات میشد، باور کنید 100 هزار رای هم نمیآورد؛ یعنی میزان رای آقای خاتمی، محمود صادقی، پروانه سلحشوری و علی مطهری و. خیلی بالاتر از کارگزاران سازندگی و آقای مجید انصاری و. نبود. دلیل آن هم این است که مردم اساسا مدتهاست به صندوق رای پشت کردهاند و دستکم بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان با صندوق رای قهر کردهاند و من هیچ تردیدی ندارم آقای عارف که دوره قبل یک میلیون و نیم رای آورده بود، اگر این دوره از تهران نامزد میشد، 100 هزار رای هم نمیتوانست کسب کند. بنابراین یک مساله اساسیتری که ایجاد شده، این است که تندروها پس از رای 24میلیونی آقای بلایی بر سر صندوق رای آوردند که اعتماد عمومی را از صندوق رای سلب کردند. در حقیقت مساله اساسی این نیست که چه کسی صلاحیتش تایید شد و چه کسی رد شده است؛ بلکه مساله این است که امروز خیلیها میگویند برای چه باید برویم و رای بدهیم؟! مگر قرار است چه اتفاقی رخ بدهد؟! مگر این مجلس توانست چه اقدام مهمی انجام دهد؟! در حوزه تخارجی، ت داخلی، بنزین، نفت و . شما هیچ حوزهای را نمیبینید که مجلس توانسته باشد گامی مستحکم بردارد و ایضا آقای هم نتوانسته کار مهمی انجام دهد؛ بلکه تمام تهای کلانی که نظام میخواسته است، مجلس تصویب کرده و آقای هم اجرا کرده است؛ بنابراین، این مشکل اساسی است که به وجود آمده؛ در حقیقت اصولگرایان شاخهای را بریدند که خودشان روی آن نشسته بودند و آن شاخه عبارت بود از اعتماد عمومی به صندوق رای».
آقای زیباکلام بگذارید برگردیم به همان صحبت ابتدایی شما که گفتید بسیار زود فراموش خواهد شد که این مجلس با چه مشارکتی روی کار آمده است. این حرف منطقی است اما این واقعیت هم قابل انکار نیست که ما امروز شاهد نوعی بیاعتمادی عمومی هستیم و تفاوت مجلسی که با 40 درصد رای روی کار آمده نسبت به مجلسی که 60 یا 70 درصد آرا را پشت خود دارد، از حیث ترمیم یا تشدید این شکاف میان شهروندان و حاکمیت بسیار زیاد است و همین شکاف عمیق است که میتواند زمینهساز اعتراضاتی بیشتر شود. به هر حال مجلس دهم دستکم صدایی انتقادی را از تریبون خود متصاعد میکرد اما این مساله در مجلس یازدهم رخ نخواهد داد؟
نه به خاطر اینکه کسی در مجلس اعتراض نمیکند، بلکه اگر مجلس یازدهم و همینطور اصولگرایانی که احتمالا دولت را در آینده به دست خواهد گرفت، اگر فکری به حال اقتصاد نکنند، آبانماه 98 و دیماه 96 تکرار خواهد شد. بنابراین مساله این نیست که در مجلس یازدهم چون پروانه سلحشوری نیست که دو کلام حرف بزنند یا محمود صادقی و علی مطهری نیستند که دو کلام حرف بزنند تا دل مردم خنک شود، این شکاف بیشتر شده و اعتراضات افزایش مییابد، بلکه مساله بسیار بنیادیتر از این حرفهاست. بنابراین اگر نظام نتواند برای این اقتصاد فلکزده و درمانده فکری کند، یقینا اعتراضات به مراتب گستردهتر از آنچه در آبانماه 98 شاهد بودیم، رخ خواهد داد.
این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.
همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.
این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.
مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.
همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
درباره این سایت